اطلاعیه: شاهنامه خوانی




"Key khosrow et Alexandre le Grand "

dans le Shâh-Nâme de Ferdowsi: La quête d’immortalité

Présentation par: Mme Claire KAPPLER
Membre du centre National de Recherche
Scientifique Littératures persane et médiévale

Et lecture du Shâh-Nâme par: Hamid DANESHVAR

Samedi 2 Décembre 2006 à 19h00

Centre Culturel de E. Moulier
42rue de l’Université B.D de Shâh-Nâme


اطلاعیه: بحث آزاد




http://forough-strasbourg.blogspot.com/
foroughstrasbourg@yahoo.fr

بحث آزاد
لائیسیته


کانون فرهنگی ایرانیان استراسبورگ «فروغ» نشستی پیرامون لائیسیته دارد.
حضور شما موجب تشویق ما و پربار کردن برنامه های فرهنگی این کانون میباشد.


زمان: یکشنبه 17 د سامبر 2006
ساعت 5 بعد از ظهر

مکان : Centre Culturel E. Mounier
42, rue de l’université – bd . De victoire

روحانیت ، قدرت و انقلاب

رحمان اسدیان
هر انقلابی در جهان اهداف و آرمان هایی دارد و نیروهایی که برای دست یابی به این آرمان ها می جنگند . انقلاب مشروطیت ایران نیز بی تردید اهداف گوناگونی داشت که از جمله آن ها می توان از : تاسیس سلطنتی محدود و تعدیل شده ، لغو حکومت زور و جایگزینی آن با حکومتی که مشروعیتش زاییده حمایت مردم باشد ، نام برد . به عبارت دیگر انقلابیون -آن زمان - خواستار حکومتی بودند که در آن اعمال گسترده ی قدرت مطلق و خود کامه ناممکن باشد ."1"
اماچه نیرو هایی رهبری انقلاب را به دست داشتند؟ آیا اهداف شان از انقلاب یک سان بود ؟ در این جا سعی می کنیم به طور خلاصه به این پرسش پاسخ دهیم .
به نوشته فریدون آدمیت سه نیروی: 1- روشنفکران اصلاح طلب و انقلابی 2 – بازرگانان ترقی خواه 3 – روحانیون روشن بین. "2"رهبری انقلاب را به دست داشتند .
آدمیت در جنبش مشروطه خواهی ایران برای توده مردم نقش چندانی قایل نیست و می نویسد : حرکت مشروطه خواهی را مردم « کوچه و بازار » به وجود نیاوردند و نظام مشروطه پارلمانی ، ابتکار عوامل سر گذر نبود . ..هیچ لازم نیست از توده ی عوام ، تصوری شاعرانه و رمانتیک بیافرینیم ، توده یی که تجسم ابتذال و معیار های ابتدایی و شور وهیجان غیر عقلانی است .از مغز عوام چه می تراوید که در جهت ترقی جامعه به کار آید ؟نظام مشروطه ما به زمانی تاسیس یافت که توده ی بی فرهنگ و بی سر و پای شهری خبر نداشتند که در جهان هستی ، چیزی هم به عنوان حقوق انسانی و آزادی سیاسی و حکومت انتخابی هست . آدمیت از قول طالبوف می نویسد : « از رجاله یا جهله و فعله در هیچ نقطه ی دنیا اصلاح امور جمهور به عمل نیامده مگر هرج و مرج » "3 "
این درست است که توده های گرفتار رنج نان و آب ، از جهان هستی و آن چه در آن می گذشت بی خبر بودند ، اما سیل مهاجرت اجباری همین توده ها به خارج از کشور ، تخم عدالت خواهی وآزادی جویی را در بازگشت شان به ایران ، با خود به داخل می آورد و به تدریج در محیط سرد و استبداد زده ایران می کاشت . این توده ها کسانی بودند که برای فرار از چنگ ارباب واستبداد داخلی ، رنجی گران را به جان می خریدند ، در ابعاد صد هزار نفری از مرزها می گذشتند و در جست و جوی نان ، درون کارگاه ها ی قرون وسطایی و معادن مس و نفت باکو و جاهای دیگر جان می کندند. اینان را " هم شهری " می نامیدند ، همشهری ها مانند گوسفند خرید و فروش می شدند ، تحقیر می شدند و در رستوران ها و ترن ها یا در محل های تفریح و تفرج اجتماعی جایی نداشتند
برخی از این کارگران ، تحت تاثیر تلاش های آزادی خواهان روسی و ایرانی و در اثر آشنایی با روشنفکران و دستجات سیاسی به عرصه سیاست کشانیده می شدند و در رفت وآمد به ایران ، ناقل اندیشه های آزادی خواهی بودند . باکو در قفقاز و اسلامبول پایتخت حکومت عثمانی ، دو مرکز انتقال آگاهی های سیاسی و فکر و اندیشه ی دموکراسی اجتماعی به ایران بود .
گرچه عمر بسیاری از ازادیخواهان پیش از مشروطیت کفاف نکرد تا نتایج مبارزه و تلاش خود را در راه انقلاب ایران ببینند ، اما نسلی از این روشنفکران ، در آستانه ی انقلاب مشروطیت ، به صورت متشکل و در قالب گروه های سیاسی ، بر میزان فعالیت خود در داخل کشور افزودند و به عنوان یک نیروی رهبری کننده انقلاب در آمدند . از میان گروه های غیر علنی و فعالی که در درون کشور شکل گرفت ، از قوی ترین گروه یعنی فرقه " اجتماعیون – عامیون ایران " – یا سوسیال دموکرات ایران - یاآن طور که بعضی ها یاد کرده اند ، فرقه " مجاهد " باید یاد کرد . این فرقه به وسیله فعالان حزب همت به وجود آمد که در میان مسلمانان قفقاز و آن سوی ارس فعالیت می کرد . گفته اند همت به حزب نیرومند سوسیال دموکرات روسیه وابسته بود . فرقه اجتماعیون عامیون ایران ، در سال 1904 در بادکوبه به توسط چند تن به وجود آمد و به زودی توانست به یاری حیدر خان عمو اوغلی شعبه هایی در تهران ، مشهد ، تبریز و دیگر شهر های بزرگ ایران تاسیس کند . " 4 "
نگاهی به برنامه های این فرقه ، تا حدودی ما را با شرایط روشنفکری آن زمان آشنا می کند . این فرقه اگرچه برای رشد اقتصادی ، اجتماعی ، فرهنگی ، سیاسی و توسعه سوسیال دموکراسی در ایران برنامه ها ی بلند پروازانه یی داشت ،اما به دلایل بسیار داخلی و خارجی یک جریان روشنفکری و به دور از واقعیت های ایران باقی ماند و بر همان پایه ومعضل روشنفکری در ایران که همیشه بوده و هست ، نتوانست روی پا های خود بایستد و مستقل از دیگران بیندیشد و عمل کند . راهکار هایی کهاین فرقه ارایه می داد، در عمل دستگاه روحانیت را مستحکم تر می کرد و بر خلاف مغرب زمین ، با بها دادن بیش از حد به مذهب ، نقش و جایگاه علمای دینی را درجامعه رسمیت می بخشید و خود در سایه ی آن ها قرار می گرفت . نمونه ها زیاد است اشاره وار می گوییم که:
هنگامی که در 14 مرداد 1285 ، فرمان مشروطیت از سوی مظفرالدین شاه صادر شد ، فرقه اعلامیه یی صادر کرد و پیروزی مشروطیت را تبریک گفت .دربخشی از این اطلاعیه آمده است : ما اجتماعیون عامیون ، مجاهدین اسلام در ایران به اطلاع همه طرفداران آزادی و مدافعان شجاع دین می رسانیم که در این موقع شادی بخش و روز فرخنده ، تبریکات خود را به همه دوستداران آزادی در تمام گوشه و کنار دنیا به خصوص به محضر شریف علمای اعلام ، تجار و کسبه ، این مدافعان پر شور اسلام .... تقدیم می داریم .
نمونه دیگر این که : فرقه در روز 15 شعبان 1325ه. ق برابر با 19 شهریور 1286خورشیدی در شهر مشهد کنفرانس یا کنگره خود را برگزار کرد . اگر به تاریخ آن توجه کنیم ، می بینم که 15 شعبان یک روز مذهبی یعنی سالگرد تولد امام غایب شیعیان است . برگزاری این جلسه از سر اتفاق نیست ، بلکه به تصمیم کمیته مرکزی حزب است و مصوبات آن برای همگان لازم الاجرا ست. در بند44 از مواد نظام نامه این حزب که در این روز تصویب شد ، برای خاطیان مذهبی مجازات مرگ در نظر گرفته شده و آمده است : هرکس نسبت به مذهب ، مردم و وطن گناه گبیره مرتکب شود معدوم می شود. " 6 " نظام نامه جمعیت ، به درستی میزان تخطی از مذهب که مجازات مرگ را در پی دارد ، روشن نمی کند ، اما گنجاندن چنین بندی در نظام نامه به این معناست که نمی توان عضو فرقه بود و نسبت به مذهب بی مبالات .
فرقه اجتماعیون – عامیون ایران اگر چه ملهم از حزب سوسیال دموکرات روسیه بود ، اما از تکفیر و مبارزه با روحانیون هراس داشت و چاره کار را بیشتر در همراهی و نه دررویارویی با روحانیون می دید .پس اگر مدرسه یی برای ایرانیان به دست این گروه ساخته شد ، از بیم تکفیر در خارج از ایران بود و اگر کتاب یا مقاله و نشریه یی انتشار یافت ، باز هم در خارج بود .
بدین ترتیب نخستین نیرو های لايیک که در ایران برای رهایی جامعه از شر استبداد و ظلم و دخالت بیگانگان و مبارزه برای کسب آزادی به وجود آمد ، به دلیل افتادن در دام مذهب ، در نیمه راه متوقف ماند و زمینه یی فراهم ساخت تا دستگاه مذهبی کشور ، بیش از بیش بر جنبش استیلا یابد و آن را بر اساس منافع خودو نه منافع عمومی ایران هدایت کند . به نوشته یک تاریخ نویس اشکال کار در این است که چپ ایران به جای آن که محصول روشنگری اروپا باشد ، چیزی بیش از یک دو رگه نوع تشیع صفوی و بلشویسم روسی نبوده است. این تاریخ نگار ایرانی می نویسد : در جنبش سوسیال دموگراسی ایران دو کرایش عمده وجود داشت . گرایش نخست از مکتب اروپای غربی الهام می گرفت و مخالف بهره برداری از زمینه نیرومند سنتی در جامعه بود. جریان دوم که از مجرای قفقاز به ایران راه یافته و ملهم از مکتب روسی مارکسیسم بود ،هر گونه تلاشی را به عمل آورد تا خود را با شیوه تفکری که شاخه صفوی خوانده می شود ،به عنوان وسیله یی برای پیش روی سریع در میان توده های بی سواد همراه کند" 7 "
ظهور طبقه جدید
- دومین نیرویی که باید از آن به عنوان یک نیروی رهبری کننده در انقلاب مشروطیت نام برد ، طبقه ی جدید اجتماعی در ایران است که از آن به عنوان طبقه بورژوازی ملی ایران یاد می کنند . بورژوازی ایران با توجه به شرایط سیاسی و اجتماعی ایران و وجود استبداد حکومتی ، سلطه زمین داران بر اقتصاد کشور ، زندگی در روستا ها ، چادر نشینی و کوچ و عدم جاذبه شهر نشینی ، قرن ها از بورژوازی غرب عقب مانده است . حمله ها و گریز ها و کشتار ها وغارت ها ی ایل ها و منازعات درونی و بیرونی آنان اجازه نمی داد تا شهر نشینی به صورت غرب در ایران پا بگیرد . این امر باعث شده بود تا پایتخت کشور نیز پیوسته جابه جا شود . طی شش قرن گذشته ، در حالی که ، مراکز سیاسی در غرب و بسیاری از کشور های خاور میانه مانند پاریس ، لندن ، ادینبورگ ، وین ، کپنهاگ ، لیسبون یا حتا استانبول ، قاهره ، بغداد ، دمشق و دهلی ثابت مانده بودند ، پایتخت کشور در ایران پیوسته تغییر می کرد و ُنه شهر تبریز ، سلطانیه ، اردبیل ، هرات ، قزوین ، اصفهان ، شیراز ، مشهد وتهران به عنوان مراکز کشور انتخاب شدند . " 8 " از سوی دیگر ، در اواخر قرن نوزدهم ، از کل جمعیت 10 میلیونی ایران ، فقط 12 در صد یعنی یک میلیون و 200 هزار نفر شهر نشین بود ، امری که رشد سرمایه و سرمایه داری را آن گونه که در غرب مشاهده می شد ، در ایران کند می کرد . با این حال از قرن نوزدهم موقعیتی برای سرمایه گذاری در کشور پیدا شد وراه را برای رشد و ظهور طبقه جدیدی در ایران فراهم ساخت . کار خانه های کوچک و بزرگ به یاری سرمایه های داخلی تاسیس شدند و طبقه بوژوازی ملی صنعتی - مقاطعه کار به وجود آمد . تجارت گسترش یافت و بازرگانان محلی اهمیت خاصی یافتند . شرکت های متعدد با سرمایه ایرانی در شهر های مختلف به وجود آمدند و بازار های داخلی و خارجی را در دست گرفتند. حاج امین الضرب و پسرش یا ارباب جمشید یکی از زردشتیان ایران که در نخستین دوره مجلس شورای ملی به عنوان نماینده برگزیده شدند ، نمونه یی هایی از طبقه بورژوازی نوظهور در ایران اند .. خانواده امین الضرب نه تنها در ایران ، بلکه در مسکو ، مارسی ، لندن ، پاریس و چین دفاتر تجارتی داشت . امین الضرب ، ده سال پیش از انقضای امتیاز بانک شاهنشاهی ، ایجاد یک بانک دولتی را به شاه پیشنهاد کرد که با مخالفت درباریان رو به رو شد و این طرح به سامان نرسید . بوژوازی ایران با توجه به منافع خود ، کمیته اتحاد تجار را به وجود آورد و امین الضرب به ریاست آن برگزیده شد . اما عمر و خواب های خوش بوژوازی ایران دیری نپایید . بورژوازی ، هنوز جان نگرفته و روی پای خود نایستاده بود که به قول لرد کرزن در یک « شبیخون بین المللی » و زیر هیبت و پیکره سنگین مصنوعات ارزان قیمت منچستر ، لیون ، مسکو و غیره در هم شکست . کارخانه هایی مانند اسلحه سازی ، کاغذ ، قند ، چلوار ، بلور ، چینی ، شمع ، بافندگی ، حریر ، باروت ، گاز ، کبریت ، ریسندگی ، پنبه پاک کنی ، ، صابون ، آبجو سازی در تهران و شهر های دیگر یکی پس از دیگری ورشکست و از رده خارج شدند . رشد سریع تجارت بین المللی ، امضای معاهده های پی در پی و سپس قراردادهای گلستان و ترکمان چای با روسیه در سال های 1813 و 1828 ، عهد نامه بازرگانی ایران و انگلیس در 1841، دروازه های مملکت را به روی سرمایه و کالاهای خارجی گشود و طبقه بورژوازی را پس زد . این طبقه به ناگزیر به زمین و محصولات کشاورزی از جمله تولید و صدور پنبه و تریاک روی آورد . با تسلط بانک ها و سرمایه های خارجی ، بورژوازی ایران ، آلت دست سیاست های استعماری شد و سرمایه های ملی را به سوی وابستگی راند .
- جریان سریع تحولات اجتماعی و اقتصادی ایران در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن پیش ، انهدام صنایع و تحلیل طبقه جوان سرمایه داری ملی بود . تجار بزرگ ، تغییر تابعیت می دادند و به تابعیت انگلیس یا روس در می آمدند و حتا شایع شد که حاج امین الضرب سرمایه خود را به لندن منتقل کرده است . او به خاطر زیاده خواهی های شاه ، 3 سال پس از انقلاب مشروطیت ، ناچار به اعلام ورشکستگی شد . کارخانه ابریشم بافی خود را که 300 میلیون تومان ارزش داشت ، به 90 میلیون تو مان به معین التجار فروخت .
- فراز و فرود امین الضرب و پسرانش و تنی چند از سرمایه داران ایرانی ، سرنوشت غم بار سقوط بورژوازی در ایران است . وجود یک قدرت مطلقه استبدادی در کنار زمین داران و مالکان بزرگ شهری ، عدم ثبات سیاسی و اقتصادی ، امتیازاتی از نوع کاپیتولاسیون برای سرمایه های خارجی که به ایران سرازیر می شد ، معافیت های گمرگی و ورود بی رویه کالاهای خارجی از یک سو و وجود انواع و اقسام تضییقات برای بازرگانان ایرانی و گرفتن بی رویه مالیات که گاه در فاصله میان بندر انزلی تا اصفهان شش نوبت حق « قپان داری » می دادند " 9 " تاثیر رقت بار و اسف انگیزی در روند اندوخته ابتدایی سرمایه و ویژگی های بورژوازی و آینده سیاسی – اجتماعی ایران به جا نهاد . باز شدن دروازه کشور به روی کالا های خارجی و تخریب سرمایه های بومی از سوی دیگر ، هستی پیشه وران و دهقانان ایرانی را نیز بیش از پیش نابسامان تر کرد ، و آنان را ناچار ساخت تا تن به مهاجرت بدهند . به طوری که صد ها هزار ایرانی ناگزیر از کشور مهاجرت کردند . نواحی جنوبی روسیه ، هرات ، مرو ، بخارا ، سمرقند ، تر کستان واطراف آن ، کراچی و مسقط ، حتا جزایر زنگبار ، هند پر از ایرانیان آواره و سرگشته از وطن شد . به قول کنسول انگلیس در تبر یز در سال های نخستین جنگ ، سالانه بالغ بر 200 هزار نفر راهی روسیه می شدند . " 10"در چنین شرایطی بود که بخشی از بازرگانان و سرمایه داران ایرانی به صف مشروطه خواهان پیوستند . " 11 "
طبقه نو پای بورژواری به فکر چاره اندیشی افتاد . با ورود به صف انقلاب ، در پی تغییر شرایط بر آمد ، اما این طبقه نیز مانند روشنفکران ایرانی دارای ضعف های اساسی بود . بورژوازی ایران در ادامه راه ، دنباله رو نیرو یی شد که از حیث تاریخی ضد تجدد و سنت گرا ست و نوآوری های بورژوازی را بر نمی تابد . بست نشینی وقت و بی وقت بازرگانان و تجار در خانه علمای دین یا اماکن مذهبی ، هم برای سرمایه مضر بود و هم قوانین واصول سرمایه داری را در هم می ریخت و وابستگی بیش از پیش سرمایه به مذهب را تشویق می کرد . اگر بورژوازی غرب در نخستین اقدام های متجددانه خود ، دست کلیسا و روحانیت را از حیطه قدرت و سیاست کوتاه کرد ، بورژوازی ملی ایران به دم روحانیت آویزان شد و برای عقب راندن دیگر نیروهای اجتماعی به علمای دین اعتبار و قدرت بخشید و از نفوذ سنتی آنها بهره جست و در آخر ، روحانیت را درقدرت خود سهیم کرد. بورژوازی تازه به دوران رسیده ، می خواست از روحانیون و ارتباط شان با مردم سود جوید ، امکانات مالی شان را فراهم می ساخت ، برای شان مسجد و روضه خانه می ساخت ، زمین های خود را وقف آنان می کرد تا بدین وسیله از یاری آنان برخوردار شود . در اعلامیه یی که گفته می شود از سوی بازرگانان به تاریخ رمضان 1323 یعنی یک سال قبل از صدور فرمان مشروطیت با امضای « هواخواهان ملت » پخش شده ، ازعلما می خواهد که به صحنه بیایند . در این اعلامیه آمده است : ... از این رعایای بی حس بی اتفاق کاری ساخته نیست . چاره منحصر است به اقدامات مجدانه علمای اعلام که بر حسب غیرت مسلمانی جلو بیفتند » و تهدید می کند که " اگر علما اقدام نکنند ، مردم به سفارت خا نه ها یا کلیسا ها پناه خواهند برد و آن وقت بعضی مردم به هر نحو با وزرا مقابله کنند ، با علما هم خواهند کرد . " 12 " به نوشته باقر مومنی ، در انقلاب مشروطه غالبا از جنبش تنباکو و فتوای میرزای شیرازی نام می برندتا بدین وسیله پیش گامی روحانیت را نشان بدهند . در واقع این بورژوازی تازه به دوران رسیده بود که برای تقویت مبارزه خویش علیه تسلط سرمایه های استعماری در کشور ، روحانیون را جلو می انداخت و توانست بخشی از روحانیت را در جهت منافع طبقاتی خود به رودر رویی حکومت استبدادی بکشاند . روحانیون نیز برای جلوگیری از تسلط کفر بر اسلام و سرمایه خارجی به میدان آمدند " 13 "
در انقلاب مشروطیت ، بازرگانان ترقی خواه ، چشم به سوی روحانیون داشتند . قیمومیت علما را پذیرفتند و به رغم هشدار های پاره یی از روشنفکران آزادی خواه ، از جمله نویسندگان روزنامه های صور اسرافیل یا حبل المتین ، به دنبال روحانیون به راه افتادند و سر انجام رهبری انقلاب را به دست آنان دادند .
مذهب و قدرت
روحانیون سومین نیروی رهبری کننده انقلاب مشروطیت اند . اگر بورژوازی و اندیشه ی سوسیال دموکراسی ، دو پدیده ی نو و وارداتی اند ، روحانیت یک جریان بومی وریشه دار است . از زمان صفویه وارد صحنه قدرت شده است . تاریخی همراه با فراز و فرود های فراوان پشت سر دارد . همواره یک دست به سوی مردم و دست دیگر در دم و دستگاه حکومتی داشته است . از نظر قدمت ، پیچیدگی و سازمان دهی و تشکیلات سابقه دار است و از تجربیات تاریخی وسیعی برخوردار بوده و به خوبی می تواند چگونه در مقاطع گوناگون از موقعیت شغلی و منافع خود دفاع کند .
روحانیت و قدرت ، بخش جدایی ناپذیری از تاریخ ایران است . بدون شناخت از دستگاه روحانیت نمی توان تاریخ ایران را شناخت .
می دانیم که شاه اسماعیل فرزند سلطان حیدر از مادری مسیحی به نام مارتا -که همه عمر مسیحی ماند - زاده شد . اجداد او همگی سنی و شافعی بودند. اسماعیل یک ساله بود که پدرش در جنگ با سنی ها کشته شد . وقتی شش ساله شد ، شیوخ صفوی برای او دعوی ارتباط مستقیم با حضرات ائمه کردند و مریدان و معتقدان سراسیمه به سوی او روی آوردند . درسال 907 میلادی و در سن 14 سالگی ، پیروزمندانه وارد شهر 200 هزار نفری و سنی نشین تبریز شد و ضمن آن که تاج سلطنت را بر سر می گذاشت ، در نخستین اقدام خود مذهب شیعه اثنی عشری را به عنوان مذهب رسمی ایران اعلام کرد . در سفرنامه ونیزیان آمده است: با این که تبریزیان مقاومت چندانی نکردند ، 20 هزار تن از آنان را کشت و دست به چنان اعمالی زد که پیش از این از مغول و تیمور دیده شده بود . زندگان را در گور کرد و جسد مردگان را از گور بیرون کشید و استخوان های شان سوزاند . شاه اسماعیل با چنین َرَویه حیوانی ، مذهب شیعه را در دیگر شهر های ایران جا انداخت و به این ترتیب شیعه در میان دریایی از خون و توحش پا گرفت . سنی کشی شاه اسماعیل ، شیعه کشی سلطان سلیم را در عثمانی به راه انداخت . سلطان سلیم پادشاه عثمانی از کودک 7 ساله تا پیر 70 ساله شیعه نگذشت . آن هایی هم که زنده ماندند ، بر پیشانی شان آهن گداخته کشید تا داغ آن همیشه بماند . " 17 " به نوشته شاردن ، قدرت سیاسی و دینی به زودی در دستگاه صفوی چنان متمرکز شد که کلام شاه ، کلام خدا بود که از زبان او جاری می شد . شاه اسماعیل خود را مظهر زنده خدا می دانست و می گفت : من خدا هستم . این باور ، بعد ها در دیگر شاهان صفوی از جمله شاه تهماسب تسری داده شد . او را نه تنها شاه بلکه مانند خدا پرستش می کردند . " 18 "
هنگامی که شاه اسماعیل شیعه اثنی عشری را رسمی کرد ،در ایران کتابی نیافت تا قوانین حکومتی شیعه در آن نوشته شده باشد . به او گفتند : یگانه کتاب در این باره از ابن مطهر حلی متوفا به سال 726 است . شاه اسماعیل کسانی را به آناتولی فرستاد تا نسخه یی از آن را به ایران آورند و از روی آن ، نخستین رسوم و قواعد شیعه در ایران متداول شد . " 19 "
با بر آمدن صفویان ، علمای شیعه از شام و لبنان و نقاط دیگر به ایران دعوت شدند ، مدارس علمیه اصفهان به وجود آمد و مذهب شیعه رونقی تمام گرفت . ایران ام القرای شیعه شد . مجتهد و آخوند از هر سو به ایران هجوم آورد . عالمان ، مجتهدان جامع الشرایط ، مدرسان ، مجتهدان طراز دوم ، وعاظ ، محدثان ، پیش نمازان ، روضه خوان ها ، مساله گو ها ، قاریان ، مداحان و طلاب به سرعت رو به افزایش نهادند . بازار سنت ، اجتهاد و حدیث رونق به سزایی گرقت و دکان روایات و احادیث جعلی گرم شد . نوشته اند : ابن طاووس برای نخستین باردر پی تصفیه احادیث بر آمد و از 16 هزار حدیثی که کلینی در کتاب کافی آورده بود ، فقط یک هزار و پانصد حدیث را صحیح خواند. اما ملا محمد باقر مجلسی که ظهور کرد ، مساله حدیث ابعاد دیگری به خود بخشید و تعداد آن ها به صد ها هزار رسید . " 20 " .
دستگاه روحانیت شیعه در آغاز ساده بود ، اما به تدریج پیچیده شد و روحانیون به یک نیروی سیاسی عمده تبدیل شدند و در مقایسه با دیگر گروه های اجتماعی ، از شان و حقوق و مصونیت اجتماعی قابل ملاحظه یی بر خوردار گردیدند . حاکمان وقت به سهولت می توانستند در حقوق و امتیازات اشراف زمین دار یا تجار دخالت کنند ولی نمی توانستند در امور و امتیازات روحانیون و علمای دینی دست ببرند . " 21 " . روحانیون ، به تدریج بر قدرت خود افزودند و باحذف نخستین رقبای سیاسی خود ،یعنی صوفیانی که در دستگاه صفوی بودند ، بر امور سیاسی و دینی کشور مسلط شدند . در این دوره به خصوص در روزگار محمد باقر مجلسی ، نخستین گام در تلفیق سیاست و حکومت برداشته شد و همکاری علما با دستگاه و دربارآغاز گردید" 22 " و تا بدان جا رفت که روحانیون بر این باور شدند که در غیبت امام دوازدهم ، یک مجتهد باید جای او را پر کند و وظیفه شاه نیزچیزی جزحمایت از مذهب نیست . بنابراین شاه باید تحت نظر یک مجتهد انجام وظیفه کند . از این زمان است که نقش روحانیت ، حفظ و تامین منافع خوداست یا به نمایندگی از طبقات بالای جامعه ، وظیفه حراست از منافع آنان را در قالب مذهب بر عهده دارد . محقق کرکی معروف به محقق ثانی به چنان آوازه یی دست یافت که در کلیه شئون مملکتی دخالت می کرد و حتا شاه تهماسب را نایب خود خطاب کرد . شاه تهماسب نیز نیز او را نایب امام زمان خواند . از آن تاریخ وقتی علمای دین ، مرجع تقلید می شدند ، خود را نایب امام زمان می خواندند . این امر زمانی اهمیت پیدا می کند که در یابیم شاهان صفوی خود نیز مراد و مرشد خوانده می شدند ، ولی اکنون با گروهی روبه می شدند که خود را در همه ی زمینه ها برتر از شاهان می دانستند و آنان را دست یار خود خطاب می کردند .
با به قدرت رسیدن روحانیون ، مذهب شیعه نیر به سرعت به سوی جزمیت و خشک اندیشی روی آورد و ظواهر آن از باطن بیشتر مورد توجه قرار گرفت ، به طوری که وقتی سلطان حسین که او را ملا حسین می خواندند ، به سلطنت رسید ، از مذهبی که می توانست در برابر امپراتوری بزرگ عثمانی مقاومت کند چیزی نمانده بود و با تلنگری در برابر محمود افغان فرو شکست . " 23"
در تاریخ افغانان اثر ژوزف فریه آمده است وقتی سپاهیان افغان به اصفهان نزدیک شدند ، شاه سلطان حسین برای دفع آنا ن چاره یی اندیشید . او را متقاعد کردند که در استر آباد از پیرزنی شنیده اند که اگر دو پاچه بز را با 325 دانه نخود پخته و دوشیزه یی باکره 1200بار لااله الاالله بخواند وبر آن فوت کند سپاهیانی که با آن اطعام می شوند ، از نظر ها ناپدید می شوند و بر دشمن غلبه حواهند یافت . " 24 "
. قدرت و زیاده خواهی روحانیون و دخالت در امور کشوری و لشکری ، نتایج وخیمی به بار آورد . نفرتی که مردم از استبداد شاهی داشتند ، گریبان حامیان سلطنت را نیز گرفت . از این رو وقتی سپاهیان افغان پشت دروازه های اصفهان رسیدند ، چیزی از وحدت و یک پارچگی ملی نمانده بود . روحانیون نه تنها به نیروی مذهب نتوانستند پایداری در برابر دشمن خارجی را ترویج کنند ، بلکه با سیاست های خود سلسله یی که مذهب اثنی عشری را در کشور رسمی ودولتی کرده بود ، از هم پاشاندند ." 25 "
حکومت صفوی فرو ریخت ، اما بساط روحانیت دست نخورده ماند .
باروی کار آمدن نادر افشار ، دوره طلایی روحانیت نیز به تیرگی گرایید . نادر، سمت " صدر " را از میان برداشت . تمام اموال موقوفه را مصادره کرد ، دادگاه های شرعی را تعطیل و حتا شیخ الاسلام اصفهان را به دار کشید و به این ترتیب ، به مدت نیم قرن ، فعالیت و نفوذ علما به صفر رسید بسیاری از روحانیون ، حکومت نادر را لعن کردند و غیر شرعی خواندند و پاره یی از آن ها ، به عتبات عالیه مهاجرت کردند و در آن جا ماندند . گفته می شود : روحانیون در قتل نادر دست داشته اند ، هم چنان که در قتل های مشابه ، دست های روحانیون آلوده است . میرزا مهدی امام جمعه اول تهران که در توطيه قتل قايم مقام صدر اعظم اصلاح طلب دست داشت ، قتل او را به وزیر مختار انگلیس تبریک گفت " 26 " امیر کبیر نیز به خاطر اصلاحاتش به همین سرنوشت دچار شد ، هم چنان که مصدق گرفتارش آمد .
مقارن حکومت قاجار ، اوضاع دوباره تغییر کرد . قاجار ها نه خدا بودند و نه کمربسته امام غایب ، پس پشتیبانی هرچه بیشتر روحانیون را طلب می کردند و روحانیت در ازای امتیازاتی که می گرفت ، مقاصد سیاسی دستگاه را هموار می کرد . آقا محمد خان ، اگر چه برای روحانیون ارج و منزلتی قایل بود ، اما فتح علی شاه سنگ تمام گذاشت . فتح علی شاه را دین دار ترین پادشاه قاجار خوانده اند ." 27 " به روزگار او ، دوباره سر وکله روحانیون در دستگاه دولتی پیدا شد و دخالت آنان در کار سیاست و حکومت به اوج رسید . تاجگذاری فتح علی شاه مصادف است با روی داد انقلاب کبیرفرانسه . انقلاب فرانسه کاری ترین ضربه را به دیدگاه روحانیت غرب وارد کرد . دین از سیاست جدا شد و هریک به کار خود رسید ، اما درست در همین زمان ، به نوشته مولف قصص العلما ، فتح علی شاه به عتبات عالیات رفت و از روحانیون دعوت کرد که به ایران باز گردند . شیخ جعفر کاشف الغطا به عنوان مرجع تقلید به شاه اذن سلطنت داد و اورا نایب خود خواند . یعنی این که شاه با اجازه آخوند می توانست سلطنت کند و نماینده او به شمار آید . هم چنین ملا احمد نراقی فقیه مشهور استدلال می کرد که ولایت =حکومت حق امام زمان است و در غیبت امام زمان ، حق فقیه می باشد و اگر فقیه عالی قدری شخصا نخواهد حکومت را بپذیرد ، می تواند آن را وکالتا بر عهده پادشاه عصر بگذارد " 28 " بدون هیچ شکی مجتهدین در وادار کردن فتح علی شاه به آغاز دومین جنگ خود با روسیه نقش تعیین کننده داشتند و در نهایت سبب شدند ، بخش بزرگی از خاک ایران جدا شود . روحانیون فرمان جهاد دادند . فتنه آن چنان بالا گرفت که فتح علی شاه به رغم نصایحی که به او می شد ، با اهل شریعت همراه شد و جنگ در گرفت . وقتی جنگ به نفع روس ها مغلوبه شد و سربازان روس به تبریز نزدیک شدند ، خیلی ها از جمله آقا میر فتاح که حکم جهاد داده بودند ، با هلهله به پیشباز روس ها آمدند و طرفداران او کاخ عباس میرزا را در تبریز غارت و ویران کردند . " 29 "
یکی از نویسندگان می نویسد : خرافات دایه قدرت است . در ایران خرافات و استبداد ، با قدرت بازی داشتند . در حالی که غرب بیدار شده بود و می تاخت ، ما عقب می رفتیم . رو حانیت به عنوان یک نیروی اجتماعی ، گام به گام قدرت اقتصادی ، سیاسی و مذهبی کشور را در کنار شاهان و درباریان به دست می آورد . سفاکان و جانیان و دیوانگان را به نام شاه ، نایب خود وامام می خواند و برای مردم نگون بخت ، نسخه های پی در پی ورود به بهشت را می نوشت . « خرافه را به لباس علم در می آورد و به آن ها عطر اسلام می زد و در نتیجه هر چه خرافه بود و هر چه را که از آن زندگی منحط می تراوید ، با لباس اسلام پوشانده شد ـ غرب همه چیز را مورد نقد و شک قرا ر می داد ، اما در ایران ،جن گیری ، دعانویسی ، آداب طهارت و مار نویسی جزو علوم روز شد " 30 " انحطاطی که نطفه هایش از چند قرن پیش بسته شده بود ، به سرعت ثمر می بخشید . نکبت ترین نوع برداشت از حرکت جامعه یعنی قضا و قدری منفی ، به کار آمد ترین وجه توجیه و مورد قبول واقع شد . "31 " .......
حاج سیاح در سفرنامه اش می نویسد : بدتر از ایران ، هیچ کجا این درجه خراب و پریشان ندیده ام . جهت آن هم این است که در تمام زمین به این شدت از امرا و نفوذ جهل از ملا هانیست . این دوسنگ آسیاب در نهایت قوت و شدت عموم را خرد می کنند . " 32 "
منازعات میان سنت و تجدد ، بستر حادثه آفرینی های زیادی در قرن بیستم در کشور ما شده است . روحانیون بر خلاف روشنفکران در تضاد با سنت به میدان نیامدند . اینان در ذات خود ضد تجدد ند و هیچ گونه نو آوری را برنمی تابند . در انقلاب مشروطیت نیز ، روحانیون ضمن مخالفت با مشروطه ،حتا در مورد آزادی نیز نظرات متناقضی داشتند و آزادی را امری موهوم و مخالف شریعت می خواندند و می گفتند که آزادی از مقتضیات دین و مذهب ملل مسیحیه ...به لامذهبی است . " 33"
نماینده انگلیس در گزارشی از ایران در ایام مشروطیت می نویسد : علمای بالنسبه روشن بین ضعف خود را تمیز داده و پی برده اند که پایان سیادت و سروری ایشان نزدیک می شود . این نماینده اضافه می کند : همراهی مجتهدان در جهت مقاصد مردم ، جدی و صمیمانه نیست . این که در راه مشروطیت تظاهر به پیشوایی می کنند ، از ترس آن است که مردم آنان را مجبور به پیروی از خود نکنند و باز به نوشته مومنی ، این سخن شیخ فضل الله نوری که ادعا می کرد : نه من مستبدم و نه سید عبدالله « بهبهانی » مشروطه خواه و نه سید محمد « طباطبا یی » ، به حقیقت نزدیک است . پیوستن اینان به مشروطیت نه از جهت علاقه و اعتقاد آگاهانه بلکه دلایل دیگری داشت . " 34 " این که دیده می شود در آستانه مشروطیت ، بخشی از روحانیت جانب آزادیخواهان را گرفت ، تنها یک مصلحت سیاسی بود . آن ها قدرت مذهبی خود را که در روزگار امیر کبیر و ناصر الدین شاه ، تعدیل شده بود ، با کسب قدرت سیاسی می خواستند چاره کنند .
ماه عسل میان روحانیون وعناصر آزادی خواه ، کمی پس از فرمان مشروطیت به پایان رسید .روحانیون وحشت زده از رشد جنبش ،بیش از پیش محافظه کار شده و جانب ارتجاع را گرفتند و با فتوا ها و موضع کیری های خود ، زمینه سقوط مشروطیت را فراهم ساختند . عدم درک صحیح از شرایط اجتماعی و نا آگاهی از شرایط تاریخی ، دو نیروی تازه نفس در انقلاب مشروطیت ، یعنی روشنفکران و طبقه بورژوازی را یا از صحنه جنبش دور ساخت و یا به هم سویی با روحانیت واداشت . در حالی که این دو نیرو تجدد خواه بودند و علیه سنت مبارزه می کردند ، به دلیل عدم شناخت ، در بازی میان سنت و تجدد ،شکست خوردند و به ناگزیر پشت سر روحانیون قرار گرفتند .نتیجه این که ، مجموعه شرایط داخلی و خارجی دست به هم داد تا نه تنها جنبش از راه باز بماند، بلکه بولدوزر مذهب ، از روی نیروهای دیگر بگذرد و برای نخستین بار در تاریخ ایران - در انقلاب دیگری به سال 1357- زمام امور کشورداری را یک سره و در بست در اختیار روحانیون قرارگیرد . و این چنین است که دو انقلاب بزرگ قرن بیستم در کام مذهب فرو رفت و از هر دو انقلاب جز مشتی خاکستر سرد ، اجاقی خاموش و حسرتی مانده به دل باقی نماند .


منابع و مآخذ :
1 - اقتصاد سیاسی ایران – از مشروطیت تا پایان سلسله پهلوی- دکتر محمد علی کاتوزیان – ص101
2 - فکر دموکراسی اجتماعی – فریدون آدمیت – ص 354
3 - ایديو لوژی نهضت مشروطیت – فریدون آدمیت – ص 212
4 – برای آگاهی بیشتر نگاه کنید به کتاب انقلاب مشروطه و سوسیال دموکراسی ایران – خسرو شاکری
5- ( انقلاب مشروطه و سوسیال دموکراسی ایران – خسرو شاکری ص 215)
6 - اولین جمهوری شورایی ایران – شاپور رواسانی ص 82
7 - انقلاب مشروطه و سوسیال دموکراسی - همان جا – ص 284 و281
8– تاریخ اقتصادی ایران -چارلز عیسوی -ترجه یعقوب آژند – ص5
9 - ایران بین دو انقلاب – یرواند ابراهیمیان -ص 71
10- سندیکالیسم در ایران – فرهنگ قاسمی ص 35
11 -تاریخ اقتصادی ایران – ص 55

12 - دین و دولت در عصر مشروطیت - باقر مومنی – ص252
13 - همان جا - ص 277
14 - زوال اندیشه در ایران – جواد طباطبایی ص 263.
15 - رگ تاک - دلارام مشهوری ص 130
16 - روحانیت و تحولات اجتماعی در ایران - رضا مرزبان – ص 272
17 - همان جا ...ص
18 - شیعه در تاریخ ایران – دکتر رضا نیازمند – ص 139
19 - همان جا ص 126
20 - همان جا ....ص 85
21 - دیباچه یی برنظریه انحطاط – جواد طباطبایی – ص 109
22 - شیعه ... ص 157
23 - دیباچه یی بر نظریه ... ص 154
24 - همان جا - ص 95
25 - شیعه .... 160 و 202
26 - مقالات تاریخی فریدون آدمیت – نقل از رگ تاک ص 145
27 - راه یابی فرهنگی – هما ناطق –ص 36
28 - شیعه ...- ص216
29 - راه یابی ... ص 35.
30 - زوال سیاسی - ص 110 -
31 - همان جا –ص 117
32 - – نقل از رگ تاک 134
33 - دین و دولت ... - ص 301
34 - دین و دولت ... 321 – 322 –
35 - ایران بین ... ص 102
36 - دین ودولت ص 322

اطلاعیه: یکصدمین سالگرد انقلاب مشروطیت

صدا

تماس با ما



mailto:foroughstrasbourg@gmail.com


association culturelle iranienne
La maison des associations


1a place des Orphelins
67000 strasbourg

جدال در مه : ناصر كاخساز


سخنرانی ٦/٥/٢٠٠٦ استراسبورگ

جدال در مه

تريلوژی در سه پرده و يك پيش‌درآمد

پيش‌درآمد

واژه‌ها مه‌آلود شده‌اند. مفاهيم سياسی به خدمت حاكميت اعتقاد بر واقعيت در آمده‌اند. ساده‌انديشی اعتقادی در فضائی وهم آلود ، خرد گرائی را پس می‌راند. واقعيت چند بعدی، يك بعدی می‌شود. مبارزه با امپرياليسم به نياز ذهن و روان به مبارزه‌ی مطلق با دشمن مطلق - شيطان - پاسخ می‌دهد. حقيقت فانوسی دريائی در مكانی دوردست است كه كَشتی پيروان را به خود فرا می‌خواند. حاكميت اعتقادی از مبارزه‌ی دشمنان معتقدش عليه خود حتا سود می‌جويد. مبارزين غير اعتقادی نيز مبارزه را چنان با مسائل شخصی و منافع گروهی خويش می‌آميزند كه ميدان تنها برای مبارزين اعتقادی خالی می‌ماند. در اين ميان برای مردم جز اميد‌های سوخته و اعتماد‌های از دست رفته چيزی باقی نمی‌ماند. پس امروز به جناحی از جمهوری دينی و روز ديگر به فردی از گروه حاكم، با دلخوشی به اين كه اختلافی ناچيز با گروه حاكم دارد، به ناچار دل می‌بندند و آراء خود را به او می‌بخشند تا بحران عميق انسانی و اجتماعی دوران ما را به نمايش بگذارند. همه با هم، همچنان كه امام راحل فرمودند، يعنی دوست و دشمنِ حاكميت، تقوای آزادی را لگد مال می‌كنند و در اين ميان استثنائی‌ترين حاكميت تاريخ، به رغم دشمنی با تاريخ، در فضائی سخت مه آلوده پا برجا می‌ماند.
پرده‌ی اول: واقعيت دوم ارسطو حقيقت را انطباق تصوير ذهنی با واقعيت می‌داند. بنا بر اين تعريف، حقيقت گوهر مستقلی نيست، بلكه درستی برداشت ذهن است از عين، ولی برداشت ديگری نيز وجود دارد كه مطابق آن حقيقت نه در فاصله يا رابطه ميان ذهن و عين، بلكه در مكان فرضی معينی قرار دارد كه ميتوان به آن رسيد. يعنی مكان فرضی او را از امكان رسيدن به او می‌توان درك كرد. اين فرض كه حقيقت در جائی بيرون از پديده‌ها قرار دارد، با اين فرض كه حقيقت در ذات و كنه پديده‌هاست، از نظر شناختی تناقضی ندارد. چون امكان رسيدن به حقيقت به آن‌ها شباهت می‌بخشد. حقيقت چه درونی، يعنی در ذات يا كنه واقعيت باشد، و چه بيرونی، يعنی در آنسوی واقعيت، و چه بيرونی اما در آينه پديدارها متجلی، در هر حال يك مكان انتزاعی دارد كه انبوه رهسپاران به سوی آن حركت می‌كنند. با اين ترتيب حقيقت گوهر پيچيده‌ی غير قابل شناختی نيست. برعكس هستی خود را از منطق ذهن‌های ساده می‌گيرد. يعنی ذهن ساده زمان را از او می‌ستاند تا مكانی انتزاعی به او ببخشد. و چون مكان او انتزاعی است راه رسيدن به او از وهم می‌گذرد. يعنی ذهن ساده است كه حقيقت را به تاريخ وارد می‌كند تا آن را غير تاريخی يا فوق تاريخی كند. افزون بر اين در هر سه فرض، واقعيت مزاحمِ دستيابی به حقيقت است. به همين دليل برای دستيابی به حقيقت به يك واقعيت دوم نياز است كه به تدريج جای خودِ واقعيت را می‌گيرد. تا به حقيقت، يعنی به واقعيت مطلق و متعالی بدل شود. واقعيت دوم يا يك تصوير، يا مجموعه‌ای از تصويرهاست كه از منطبق نبودنِ برداشت ذهن با واقعيت به هستی می‌آيد. راه رسيدن به حقيقت از كانالِ اين عدم انطباق می‌گذرد. پس واقعيت دوم را می‌توان كپی واقعيت يا پيش-حقيقت ناميد. ولی چرا راه حقيقت از كانال واقعيت دوم می‌گذرد؟ به اين دليل كه جايگاه واقعيت دوم در اعتقاد و تمايل ذهن است و نه در خود واقعيت. و اين، راه رسيدن به حقيقت را هموار می‌كند. راهی كه موجوديت حقيقت در گرو آن است. يعنی حقيقت بوسيله‌ی راهی كه به او ختم می‌شود، شناخته می‌شود. بدون اين راه او وجود نمی‌داشت. پس حقيقت به اين دليل مكانی انتزاعی را پر می‌كند كه در پايان يك راه قرار می‌گيرد. به بيان ديگر او هستی خود را به پيروان ثابت قدم خويش مديون است. يعنی او قائم به هستی پيروان خويش است و نه به ذات خويش. اكنون واقعيت دوم را در مثال‌های زير پی بگيريم: واقعيت جامعه‌ی سرمايه‌داری از مجموعه‌ای از مشخصه‌های خوب و بد- به تعبير رايج - شكل می‌گيرد: آزادی در استثمار در كنار آزادی مطبوعات، بيان، افكار و اعتصاب قرار دارد و روابط غير انسانی نيز در آن فراوان است. و با اين همه در جامعه‌ی سرمايه داری، به اين گونه كه هست، نمی‌توان انقلاب كرد. يعنی نميتوان برای دست يافتن به حقيقتِ مطلوب اين واقعيت را نفی كرد. ولی می‌توان با لنزی مناسب - در خدمت رسيدن به هدف معينی - تصويری از اين واقعيت برداشت و بر اساس اين تصوير در پی انقلاب بود. تصويری كه در آن اعتصاب نيم بند و فرمايشی است؛ آزادی بيان دستكاری شده است؛ و جز آن. اين تصوير از كنه و ذات واقعيت بيرون می‌آيد و حقيقتِ جامعه‌ی سرمايه داری را پس از پس زدن واقعيت‌های آن، نشان می‌دهد. يعنی پس از پس زدنِ دموكراسی كه ”در زمره‌ی ظواهر آن است“. يعنی برای رسيدن به حقيقت بايد واقعيت را دريد و از كنه آن واقعيتی حقيقی بيرون آورد. مثالی ديگر: كمونيست‌هائی كه دهها سال در كشورهای سوسياليستی زندگی كرده بودند، اين نكته را كه وضع مسكن در برخی از آن‌ها رقت بار تر از ايران دوران پهلوی بود، نميتوانستند ببينند. يعنی شناسه‌های منفی واقعيت توسط وجدان اعتقادی از معرض ديد آنان حذف می‌شد و به كنه آن نفوذ می‌شد تا واقعيت ديگری - واقعيت دوم - زاده شود. مثالی ديگر: اسلام گرايان جزمی از زندگی مردم در جامعه‌ی غربی تصويری چونان يك محل فساد عمومی را بر می‌دارند. يعنی زندگی مردمی متمدن در واقعيت يك فرهنگ بالاتر توسط واقعيتی دوم نا ديده می‌ماند تا راه رسيدن به آن مكان مفروض -حقيقت- گشوده شود. در قرون ميانی مسيحی ميان رئاليست‌ها و نوميناليست‌ها يك جدل مفهومی (1) جريان داشت مطابق نظر رئاليست‌ها مفهوم گرچه از تعميم ويژگی‌های جزء‌های مشخص (2) بوجود می‌آيد ولی بر جزء مشخص يعنی بر واقعيت اولويت دارد. رئاليست‌ها مفهوم بدست آمده از واقعيت را با صفتِ واقعی كه به آن می‌دادند، با تمايل و اعتقاد خود می‌آميختند يعنی آن را ارزشی و مذهبی می‌كردند و بر واقعيت مسلط می‌كردند. تازه به نظر آن‌ها واقعيت يعنی جزء مشخص، بسته به ميزانی كه مفهوم واقعی را تجلی می‌دهد، واقعی می‌شود، يعنی حقيقت پيدا می‌كند. پس رئاليستها رئاليست بودند نه به اين دليل كه به اصالت واقعيت باور داشتند، بلكه به اين سبب كه طرفدار اصالت "واقعی" كه صفت مفهوم است بودند. يعنی جهان آن‌ها جهان مفهوم‌های واقعی بود. به همين دليل فلسفه‌ی آنان را رئاليسم مفهومی (3) می‌نامند. از راه اين رئاليسم مفهومی واژه‌ی واقعيت مه آلود می‌شود. رئاليسم مفهومی ريشه‌ی فلسفی و قرون وسطائی مه آلود كردن واژه‌ها در فرهنگ سياسی ما است. در برابر رئاليست‌های مفهومی ، نوميناليست‌ها - نامگرايان- می‌گفتند: ”مفهوم“ اصالت ندارد و مخلوق ذهن است. نامی بيش نيست و متاخر بر چيزهاست. با دركِ نوميناليستی انسان برای دفاع از مفاهيمی كه مخلوقِ خود اوست كسی را نمی‌كشد يا به بند نمی‌كشد. دعوا در قرون ميانی بر سر اصالت و عدم اصالت كلی‌ها يا مفاهيم بود. دعوائی كه جدل مفهومی ناميده می‌شود. پشت اين جدل مفهومی، انسانی بودن يا نبودنِ مفهوم- حقيقت- نقش اصلی را به عهده داشت. (جالب اين جاست كه غير انسانی بودن هردو معنای الهی بودن و يا حيوانی بودن را افاده می‌كند) و اگر آنگونه كه نوميناليست‌ها معتقد بودند جزء مشخص مقدم بر مفهوم باشد، مشكل پذيرفتن آزادی فردی كمتر می‌شود. عصر جديد به دعوا يا جدل مفهومی در قرون ميانی پايان می‌دهد. علامت انديشه‌ی عصر جديد، از دكارت تا كانت، تقسيم بندی مفاهيم به دو دسته‌ی پيشينی و پسينی -پيش و پس از تجربه- است. اين تقسيم بندی را ميتوان ”تحديد حدودِ“ به شيوه‌ی عصر جديد ناميد. يعنی تبديل حقيقت واحد به دو حقيقت. اين دوآليسم از آن جا كه پيش درآمد پلوراليسم در فاز‌های بعدی مدرنيته است، بنياد موجه انديشه‌ی فلسفی مدرن است. جائی كه در آن نه جسم ”واقعی“ است و نه روح. بلكه هركدام همانی‌اند كه هستند. پسوند ابهام آفرين "واقعی" است كه به تئوری وحدت خدمت می‌كند، كه ويژگی آن قائل بودن به امكان رسيدن به حقيقتِ يگانه است. به زبان ساده تر همه‌ی ”واقعی“‌ها به يك جا ختم می‌شوند. يعنی تمايزِ يك ” واقعیِ“ چپ از يك ”واقعیِ“ جزمیِ دينی كاملا نسبی است. پس دوباره زنده شدن اسلام يا سوسياليسم يا چپ واقعی ناشی از همان دور زدن عصر جديد است و بازگشت به جدل مفهومیِ قرون ميانی. اما اكنون كه سياست ما در قرون ميانی ريشه دارد، وارد شدن به اين جدل مفهومی گريز ناپذير است.. ما نوميناليست‌های مدرن با رئاليست‌های مفهومی جديد در يك جدل مفهومی قرار گرفته‌ايم. چرا كه نمی‌توانيم قرون ميانی را پل بزنيم و آن را به آخر نرسانده به عصر جديد وارد شويم.

پرده‌ی دوم: و اين فضای مه آلود

فضای سياسی با رو به فزونی نهادنِ ”تركيب‌های مفهومی“ مه آلود می‌شود. تركيب مفهومی، يك گروه اعتقادی معين را بدور خود جمع می‌كند. دايره‌ی تركيب‌های مفهومیِ گسترده و وحدت آفرين روز به روز تنگ تر می‌شود. پس از رئاليسم مفهومی نوبت به ميم-لام رسيد و سپس اسلام انقلابی. امروز ولی نفوذ تركيب‌های مفهومی به دايره‌های جداگانه‌ی گروهی محدود شده است. مانند كمونيسم انقلابی ، سوسياليسم كارگری و چپ گرا و كارگران انقلابی و تركيب‌های ديگری از اين دست. در تركيب مفهومی يك مفهوم فرعی - واژه‌ی پسوند- به مفهوم اصلی كاركرد فرعی می‌دهد. يعنی نقش فرعی خود را به او تفويض می‌كند و نقش اصلی را خود بدست می‌گيرد. و اين با گذراندن مفهوم اصلی از يك فيلتر اعتقادی جديد ممكن می‌شود. در سوسياليسم انقلابی، سوسياليسم با سوسياليسم‌های ديگر خط كشی می‌كند و اعتقادی تر می‌شود. اين روندی قهری است چرا كه نبرد بيرونی انقلاب بايد از صافی نبردی درونی بگذرد. خط، خط وحدت است. به تشتت نياز دارد تا خود را به ضرورت وحدت متقاعد كند. وظيفه‌ی مفهوم يا واژه‌ی پسوند، خارج كردنِ مفهوم اول از روند عرفی تكوين موجوديت اوست. تندروی‌های گوناگون در انديشه‌ی چپ و مذهبی ثمره‌ی نفی روند عرفی شدن آنها است. در اصطلاح تركيبیِ ”ملی-مذهبی“ پسوندِ مذهبی چونان مفهومی مفسر، مفهوم اول را اعتقادی تر و غير عرفی تر می‌كند. در تركيب‌هائی از اين گونه، تناقض ميان دو مفهوم آشكارتر است. يعنی تناقض در داخل تركيب مفهومی رخ می‌دهد. در حالی كه در تركيب‌های كمونيسم انقلابی و يا سوسياليسم كارگری يا چپ گرا و جز آن، تناقض وجود ندارد ولی هم نوائی عصبی بر آن حاكم است كه تناقض و بحران ژرف در مجموعه‌ی انديشه‌ی چپ را نشان می‌دهد. تركيبِ مفهومیِ نوع ديگر تركيب دموكرات‌های لائيك است كه يك تركيب غير موضوعی است. و ترجمه‌ی آن آزاديخواهانِ عرفی است. تركيبی شخصی كه مفهوم‌ها را پشت سر خود می‌پوشاند. تنها خبرگان می‌توانند بدانند كه دموكرات لائيك گونه‌ای هم نهاد آسيائی سوسياليسم دموكراتيك در آلمان است و از انجائی كه خاستگاه مسلكی هردو جريان -در وجه غالب- يكی است مشابهت بيشتر قابل درك است. تنها تفاوت ، تفاوت ميان فرهنگ تقيه و صراحت است. در مدل اروپائی مفهوم تركيبی را با تحول درونی آن به روشنی می‌توان ديد. البته تركيب سوسياليسم دموكراتيك نيز تنها در تجربه‌ی عملی در پلوراليسم و تصحيح پايگاه اجتماعی آن از ابهام رها شده است. واژه‌ی دموكرات در تركيب دموكرات لائيك هم نهاد سوسياليسم در تركيب سوسياليسم دموكراتيك است. ولی سوسياليسم در آن پوشيده است و بنابراين به تفسير گسترده نياز دارد. كاركردِ تفسير گسترده، توزيع ابهام در ميان واژه‌هاست. تفسير گسترده در سياست در نهايت به تفسيری يگانه منجر می‌شود. اما اگر واژه‌ی دموكرات در اين تركيب معنای عرفی خود يعنی آزادی خواه را داشته باشد مشكل اين خواهد بود كه با يك تعارض غير قابل حل - آنتی نومی كانتی- روبرو می‌شود. يعنی مفهوم آزاديخواه لائيك در برابر آزاديخواه غيرلائيك- مفهوم مخالف خود- می‌ايستد كه تركيبی كاملا موهوم است. تبديل تركيب موضوعی به تركيب غير موضوعی در جامعه‌ای پلوراليستی شايد خالی از اشكال باشد- چون در آن جا دموكراسی پايگاه اجتماعی است و اين رافع بسياری از ابهام‌هاست- ولی در پلوراليسم. يعنی در جائی كه به روشنی ميتوان سخن گفت، به اين تبديل نيازی نيست . در اروپا تركيب‌های مفهومی مانند سوسياليسم دموكراتيك يا دموكرات مسيحی چون پايگاه اجتماعی مدافعين اين تركيب‌ها دموكراسی است، ابهام چندانی بر نمی‌انگيزند. مفهوم مخالف اين سخن اين است كه در جامعه‌ی استبدادی چون تركيب مفهومی در روند دموكراسی تصحيح نمی‌شود، تفسير گسترده می‌شود. آدمی كه در بند تركيب مفهومی است، برای رد مفاهيم مخالف نيز اول آن‌ها را تركيبی می‌كند. يعنی برای رد دموكراسی، دموكراسی بورژوائی را رد می‌كند. دموكراسی غير بورژوائی را نيز چون غير طبقاتی است، يعنی چون انتزاعی و مجرد است رد می‌كند پس باقی می‌ماند دموكراسی اسلامی يا سوسياليستی يا چيزهائی از اين دست. و اين اوج ابهام تركيب مفهومی است. به تازگی در نوشته‌ای كه از يك نشريه‌ی چپ ترجمه شده بود خواندم كه پلوراليسم نيز، هنگامی كه جامعه در تصرف بازار قرار دارد، شاخصی برای دموكراسی نيست! اين گونه مه آلود كردن فضای سياسی در خدمت رسيدن به حقيقت است. حقيقتی كه در مكانی مطلق و بی زمان سكنا دارد. حقيقتی كه برای پذيرش پلوراليسم بايد بازار را نفی كند. و اين طرفداری از جامعه‌ای بدوی است.

پرده‌ی سوم: پی‌آمدهای مبارزه‌ی ضد سرمايه‌داری

در روند جهانی شدن، سرمايه خصلتی امپرياليستی دارد و مبارزه‌ی ضد سرمايه‌داری يك مبارزه‌ی ضد امپرياليستی است. و از مبارزه ضد امپرياليستی مذهب افراطی سود می‌جويد. رشد كيفیِ سرمايه به رشد فرهنگ در جامعه و از اين راه به نفی بنياد گرائی در ايران كمك می‌كند. انقلاب مذهبی در ايران مديون نبود رشد كافی ليبراليسم بود. اين رشد را انديشه‌ی انقلابی و انديشه‌ی مذهبی در يك اشتراك ناآگاهانه تضعيف كردند. تئوری و احساس ضد امپرياليستی جايگزين غير مذهبیِ مخالفت مطلق با شيطان می‌گردد. و چونان يك پيش فرض و اصل پيشينی و عاملی بيرونی بر تحليل‌ها سايه می‌افكند و آن‌ها را از خلاقيت تهی می‌كند. امپرياليسم مفهومی است كه از واقعيت استخراج می‌شود ولی از آن مستقل می‌گردد تا به نياز روان و ذهن به چالش با يك مخالفِ مطلق پاسخ دهد و استقلالِ اين مفهوم از واقعيت، تحول در واقعيت را تابع ثابت بودنِ خود در تحليل می‌كند. برای همين است كه در اردوگاه ضد امپرياليسم ديرگاهی است كه حرفی برای گفتن بجز تكرار گفته شده‌ها وجود ندارد. حس مخالفت با تجاوز حس شريفی است. ولی ايدئولوژيك كردن اين حس آن را دوگانه و متناقض می‌كند. از سوئی حس مخالفت با تجاوز است و از سوی ديگر به بند كشيدن اين حس در دايره‌ی اعتقادی. اين دوگانگی در خدمت وحدت گرائی در انديشه‌ی چپ و مذهبی عمل می‌كند. - تضادِ حس شريف مخالفت با تجاوز با انديشه‌ی اعتقادی، در كنارِ تضادِ مبارزه‌ی ضد سرمايه داری با رشد فرهنگ و آزادی، بسياری از روشنفكران برجسته را به جائی رساند كه به آزاد انديشی كم بها دادند. درگذشته مبارزه‌ی ضد سرمايه داری تابع تئوری لنينی سرمايه نبود. و از نظر منطقی، امپرياليسم سياسی هر تجاوزی را، از جمله يك تجاوز سوسياليستی را نيز، در بر می‌گرفت. امروز ولی امپرياليسم خصلت سرمايه داری است و اگر سرمايه داری نفی گردد حاكميت اسلامی در ايران ابدی می‌شود. اين پروبلماتيك بزرگ مبارزه‌ی ضد سرمايه داری است. به بيان ديگر حاكميت اسلامی در ايران از مبارزه‌ی ضد امپرياليستی از اين رو سود می‌جويد كه اين مبارزه بر ارزش‌هائی ثابت در نظامی بسته مبتنی است. ارزش‌های ثابتی كه زير سايه‌ی تركيب‌های مفهومی هستی می‌يابند و از اين فضای مه آلود تغذيه می‌كنند. يكی از نمونه‌های مبارزه‌ی ضد امپرياليستی اعلاميه‌های پی در پی پاره‌ای از روشنفكران عليه امپرياليسم به عنوان دشمن مشترك آنان و حاكميت دينی در ايران است كه در آن‌ها مبارزه با جمهوری اسلامی در انبوهی از مه پوشيده می‌شود. چرا كه رئيس جمهور احمدی نژاد، اين سايه‌ی خردِ آن تنديسِ زمخت، هم به نياز ضد امپرياليستی و هم به توهم ملی پاسخ می‌دهد. مبارزه‌ی اپوزيسيونِ اعتقادگرا با حاكميت اعتقادی عمر اين حاكميت را طولانی‌تر می‌كند. نمی‌توان در يك بافت فرهنگی اعتقاد گرائی را دست نخورده نگاه داشت و در بافتی ديگر آن را تضعيف كرد. اين برخلاف اصل تداخل و كنش متقابل نسوج فرهنگی در يك جامعه است.
Universalienstreit -1
Einzelding-2
Begriffsrealismus -3
ناصر كاخساز ارديبهشت ١٣٨٥



اساسنامه کانون

(اساسنامه کانون فرهنگی ایرانیان استراسبورگ (فروغ



Association Socio - Culturelle Iranienne (FOROUGH)

Article 1 . Nom et siègeII est créé une association dénommée :
Association socioculturelle Iranienne.
Le siège est fixé au 1a,place des orphelins,67000 Strasbourg.
Cette association est régie par les articles 21 à 79 du code civil local et sera inscrite auregistre des associations du tribunal d'instance de Strasbourg.

Article 2 . ObjetL'association a pour objet de:
1- Promotion de la culture iranienne,
2- Échanges culturels, artistiques et sociaux.

Article 3 : Moyens d'actionPour réaliser son objet l'association se dote notamment des moyens d'action suivants:
Tenir des réunions culturelles, artistiques, organisation des manifestations culturelles, artistiques.

Article 4 . Durée
L'association est constituée pour une durée illimitée.

Article 5 . Ressources
Les ressources de l'association sont constituées par :
- les cotisations des membres,
- les droits d'entrée,- les subventions émanant d'organismes public ou privés,
- les dons et legs qui pourraient lui être faits,
-les recettes des manifestations organisées par l'association,
- toutes autres ressources qui ne sont pas interdites par les lois et règlements en vigueur.

Article 6 . Les membres
Peut devenir membre toute personne physique et morale intéressée par les buts de l'association tel :
- des membres actifs (qui participent activement à la vie associative et paient une cotisation)
- des membres de droit (représentant d’organisme désignés et non élus ou personne physique)
- des membres d'honneur (titre décerné aux personnes qui ont rendu des services à l’association)
- des membres bienfaiteurs (ceux qui soutiennent par sympathie les activités de l’association)

Article 7 . Conditions d'adhésionLa qualité de membre est acquise sur demande écrite adressée au président del'association.
En cas de rejet de la demande, il est possible de faire appel devant l'assemblée générale.
La direction tient à jour une liste des membres.

Article 8 . Perte de la qualité de membre
La qualité de membre se perd par :
La démission [avec préavis],
Le décès,
L’exclusion prononcée par la direction, pour non paiement de la cotisation ou tout autre motif grave.
Il est possible de faire appel de la décision devant l'assemblée générale dans un délai d'un mois.

Article 9 . Assemblée générale
L'assemblée générale est composée de l'ensemble des membres de l'association.
Elle se réunit :
1 fois par an et chaque fois que l'intérêt de l'association l'exige, sur demande de la direction ou de 1/2e des membres, dans un délai d': un mois par écrit ou par email au moins 15 jours à l'avance.

Article 10 . Assemblée générale
L'assemblée générale a les pouvoirs suivants :
Approbation des comptes de l'exercice clos, fixation de montant de la cotisation, vote du budget, élection des membres de la direction, etc.
Pour la validité de ses décisions, la présence de la moitié +1 de ses membres est nécessaire.Chaque membre ne peut détenir plus de :
2 mandats.Il est tenu un registre des délibérations de l'assemblée générale, signé par le président.

Article 11 . La direction
L'association est administrée par une direction comprenant :
5 membres (1 président, 1vice président ‘ 1 secrétaire, 1 trésorier, etc.), élus pour 1 an par l'assemblée générale des membres, et choisis en son sein.
- Seule les membres qui ont un an d’ancienneté, peuvent être candidat à la direction.
La direction peut décider que d'autres personnes participent à ses réunions avec voix consultative.
La direction peut être révoquée par l'assemblée générale pour non
- respect des statuts et tout autre motif grave dans la gestion morale et financière de l'association.
Article 12 .
La direction
La direction prend toutes les décisions nécessaires à la gestion quotidienne de l'association qui ne sont pas de la compétence de l'assemblée générale.
Elle assure le secrétariat de l'assemblée générale et veille à ce que toutes les mentions légales à transcrire sur le registre des associations soient effectuées.La direction se réunit autant de fois qu'il est nécessaire pour la bonne gestion de l'association et au minimum 6 fois par an.

Article 13 . Le président
Le président veille au respect des statuts et à la sauvegarde des intérêts moraux de l'association.
II supervise la conduite des affaires de l'association, et veille au respect des décisions de la direction.
Le président assume les fonctions de représentation légales judiciaires et extrajudiciaires de l'association dans tout les actes de la vie civile.
Il peut donner délégation à d'autres membres de la direction pour l'exercice de ses fonctions de représentation.

Article 14 . Le trésorierLe trésorier
fait partie des membres de la direction, il veille à la régularité des comptes et tien une comptabilité probante.
Il rend compte de sa gestion à chaque assemblée générale.

Article 15 . Le secrétaire
Le secrétaire fait partie des membres de la direction il registre des délibérations des assemblées générales et de la direction.

Article 16 . Modification des statuts
La modification des statuts de l'assemblée, y compris de son but, doit être décidée par l'assemblée générale des membres à une majorité de 2/3.
Les délibérations ne peuvent porter que sur l'adoption ou le rejet des propositions de modifications arrêtées par la direction.
Les conditions de convocation de l'assemblée examinant les modifications statutaires sont celles prévues à l'article`10 des présents statuts.

Article17 .
flissolutionLa dissolution est prononcée à la demande de la direction par une assemblée générale des membres (par les 2/3 du membre).
L'assemblée générale désigne également un ou plusieurs commissaires, chargés de la liquidation des biens de l'association {membre(s) ou non- membre(s) de l'association).
L'actif net subsistant sera obligatoirement attribué à une association poursuivant un but similaire.

Article 18 .-Règlement intérieur
Un règlement intérieur, établi par la direction, précise les modalités d'exécution des présents statuts.

Article 19 . Adoption des statuts
Les présents statuts ont été adoptés par l'assemblée générale constitutive qui s'est tenue.

Le 25.07.2001
À Strasbourg

بهاریه : ب - یحیوی




زمین نفس کشید
و هوا گرم شد ،

چو آغوشت .

بهار آمده
من چون کنم فراموشت ؟

درخت سلسله بگشود

و باغ پر هزاران شد

دلم هوای وطن کرد

و باز فصل باران شد .

به میهن ارچه که دشمن "ستارگان " را کشت
ببین زمین و زمان ،

چون ستاره باران شد !؟
به " داس " جهل ،

اگر هزار "لاله " پرپر گشت

چه غم که دشت و دمن باز لاله زاران شد .!

" سبوی " زهد شکست ،

آبروی زاهد رفت

ز "شعله "ای که ،

ز دانش به جان یاران شد !

هوا خوش است ،

به دیدار یار بیرون شو

به عشق کوش ،

که هنگام کارزاران شد ،

" خجسته باد بهاران"

که فصل شادی و می است

بریز باده و پاکوب ،
چون بهاران شد .

استراسبورگ – نوروز 1385
ب - یحیوی

اطلاعیه: سخنرانی ناصر کاخساز در استراسبورگ



«بررسی حقیقت و واقعیت و انعکاس آن در سیاست»

صدا ومتن کامل سخنرانی با نام: جدال در مه

سخنران : ناصر کاخساز

زمان: شنبه - 6 مه 2006- ساعت 7 بعد از ظهر

Centre Culturel E. Mounier :نشانی

42, rue de l’Université - bld. de la Victoire

Strasbourg

نوروز آمد

نوروز آمد . روز ی نو ، دوباره زاییِ هستی ، برخاستن دوباره ی انسان و جهان از
.میان خاکستر سرد زمستان
نوروز آمد . این نماد زندگی . روز امید . روزگار نوشدن . زمانه ی دگرگونی ها . راز و
.رمز ماندگاری
.نوروز آمد تا زمستان در مقدم بهار آب شود و روزگار دیگری فرا رسد
نوروز آمد . این زیباترین و سرسخت ترین سنت اقوام ایرانی ، سنتی فرامرزی و به
درازای هزاران سال پر فراز و فرود . نوروز شاخص ترین عنصر فرهنگی میان همه ی
.ایرانیان و همسایگان آن است
به پیشواز نوروز و بهار می رویم . با دل هایی پر امید ، آمدنش را شاد باش
.می گوییم و برای همگان ، نوروزی بزرگ ، بهاری پایدار و همیشه آزاد آرزو می کنیم
نوروز امسال در حالی می آید که سالی پر بیم و خطر نیز در کمین ایران و ایرانیان
نشسته است . طبل های جنگ دوباره به صدا در می آیند و جنگ در یک قدمی خانه
و کاشانه ی ماست . بیم آن می رود که با آغاز جنگی ویرانگر ، صد ها هزار چشمه
.ی روشن و جوشان زندگی ، طی چند ساعت خاموش شود
در آستانه ی بهار ، باید اندیشید و باز اندیشید . اجازه ندهیم آتش جنگ به خرمن
هستی مردم ما بیفتد و خشک و تر را باهم بسوزاند . محتاج به تلاشی همگانی
هستیم تا از تبدیل ایران به عراق یا افغانستانی دیگر جلوگیری کند . وظیفه ی
دشواری پیش روی ماست . حاکمان وقت به دنبال جنگ اند تا برای شان برکت
ارمغان آورد ، ولی مردم ما زندگی می خواهند و جهانی هم چون بهار تا هستی
شان را سبز کنند ، غبار زشتی را از خانه ی این جهان بروبند ، بر سفره عشق و
مهر بنشینند و در نور بی کران خورشید زندگی ، تن های خسته شان را
!بشویند .نوروز وآمدن بهار برهمه خجسته باد

سونامی و ایران - منیره اسدی

واقعه ی « سونامی » را حتما شنیده اید . لحظه یی را می گویم که ، گویی تمام آب های عالم به جوش آمد ، زمین و زمان زیر ورو شد و هزاران نفر ، در یک چشم به هم زدن ، زیر خروار ها گل ولای ماندند و هستی ، جان و مال خود را باختند.

بر خرابه های سونامی ، هنوز زخم های زندگی جوش نخورده است .نمی دانم چرا هرگاه به ایران فکر می کنم ، سونامی به یادم می آید . بی آن که بخواهم ، میلیون ها مرد و زن و دخترانی را می بینم که گرفتار نوعی سونامی درازمدت شده اند و سیلابه ها وگرداب های مهیب مرگ و زندگی ، آن ها را می غلتاند وهر دم قربانیان تازه می گیرد .

سخن من از میلیون ها زن و دختری است که زیر پایشان خالی است ، در موقعیت بسیار دشواری قرار دارند و در تلاشی جانکاه ، به دنبال تخته پاره هایی هستند تا پایه های زندگی ، امید و عشق و آرزو های شان را بر روی آن ها بسازند.

بر طبق آخرین آمار گیری ها ، جمعیت زنان ایران ، حدود 33 میلیون نفر اعلام شده است . یعنی نیمی از جمعیت ایران را زنان تشکیل می دهند . از این تعداد ، حدود 30در صد ، کم تر از 15 سال و 55 در صد زیر 25 سال سن دارند . به زبان دیگر، ازجمعیت 65 میلیونی ایران ، حدود 20 میلیون نفر ، دختربچه یا دختران جوانی هستند که زیر 25 سال دارند . دخترانی که در این نظام به دنیا آمده اند ودر این نظام رشد کرده و بالیده اند و از لحظه تولد ، داغ « زن بودن » را آن سان که سیمون دوبوار گفته است ، بر پیشانی خود دارند : انسان زن به دنیا نمی آید ، از او یک زن می سازند.

در جامعه یی که اخلاق و فرهنگ سقوط کرده است ، اعتیاد و سیدا بیداد می کند جنایت ، در گیری های فیزیکی ، چاقو کشی ، تصادفات ، قاچاق ، بیکاری ، فساد و،فحشا تمام مرزهای شناخته شده را پشت سر گذاشته است ، در چنین روزگاری زندگی امروز زن ایرانی ر امی توان در پیش چشم مجسم کرد.
آری ، از زمین وآسمان ایران ، سنگ فتنه می بارد و زن ایرانی در درون یک حباب شیشه یی سنگر گرفته است تا از آسیب های اجتماعی در امان باشد . اما،متاسفانه این امر ممکن نیست ، زیرا آمار ها چیز دیگری می گویند .
اتحادیه اروپا هفته پیش اعلام کرد که ایران از حیث شمار معتادان در صدر جدول جهانی ایستاده است و وزیر بهداشت و درمان حکومت با صدای بلند می گوید که در خیابان ناصر خسرو تهران ، آمپول هایی فروخته می شود که از آب پر از میکرب جوی ها پرمی شود. ( 12 اسفند 84 ) گفته می شود شمار معتادان در ایران بیش از 11 ، میلیون نفر است که بخش بزرگی را زنان تشکیل می دهند . از سوی دیگر متاسفانه باز به علت فقر اقتصادی و فرهنگی ، سن دختران تن فروش ، هر روز پایینتر می رود . بنا به آمار های رسمی در ایران ، 13 سالگی آغاز تن فروشی در ایراناعلام شده است و کمیته های انتظامی کشور خبر می دهند که سن فحشا درایران ده سال پایین آمده است و روزانه هزاران دختر و جوان و نو جوان در این رابطه.دستگیر می شوند که بین 12 تا 25 سال سن دارند.سونامی ایران به جوش آمدن آب های عالم نیست ، قهر و افسار گسیختگی طبیعت نیست ، زمین لرزه یا پیس لرزه و پش لرزه های هولناک نیست . بیرون آمدندیو از درون شیشه ی تاریخی آن است که ره آوردی په جز مصیبت و ویرانی برای ، زنان و مردان به همراه نداشته است .
انباشته شدن زندان ها ، قاچاق ، بی کاری فساد و فحشا ست . عقاب جور وستم است که بر فراز زنان و مردان دور می زند وطعمه می گیرد . مردان را دسته دسته از زنان و کودکان شان جدا می کند و زنان راگروه گروه از خانواد ه های شان می رباید . خانواده ها از شدت استیصال ودرماندگی از هم می پاشند و ارقام مرگ و میر بالا می رود .
فقط کافی است اشاره کنیم که در سال پیش ، 283 دختر دانش آموز تهرانی از شدت فقر خودکشی کردند .

سونامی ایران مرا یاد مادرانی می اندازد که از شدت در ماندگی هر روز بیشترسقوط می کنند و در این سقوط نه تنها خود ، بلکه فرزندان شان نیز سقوط میکنند . استخوان ها ی صد ها هزار مادر و دختر جوان و نوجوان از فر ط سقوط خرد و خاکشیر شده است.

مراسم امروز برای هشتم مارس روز گرامی داشت همه زنان از جمله زن ایرانی است ، اما نمی توان از سونامی ایران نیز سخن نگفت . از سونامی ایران درروزگاری یاد می کنم که خیزش عمومی زنان در سطح جهانی آغاز شده است وزنان در جهان دستاورد های بزرگی داشته اند .

برای نخستین بار طی یک سال اخیر ، پنج تن از روسای دولت ها از میان زنان قاره های گوناگون از جمله آفریقا وآمریکای جنوبی برگزیده شدند .

زنان ایرانی نیز اگرچه ، مبارزه مرگ و زندگی را برای،کسب حقوق خود آغاز کرده اند و تلاش های آنان در خور تحسین و ستایش است اما هنوز در چنبره یقوانین و قرارد های مذهبی و سنتی گرفتار ند . قوانین وقراردادهای من در آوردی سخت جان ترند و مردسالاران قانون گذار ، هر روز این چنبره را تنگ تر می کنند .
بر اساس آمار های ناقص دولتی ، طی یک سال اخیر انواع تضییقات ،برای زنان میهن مان به وجود آمده است .
دستگیری ، زندان ، اعدامو مرگ های ساختگی ، شلاق و شکنجه تحت عنوان بد حجابی ، نام های شرعی تجاوز به حقوق زنان ایرانی است .

طی یک سال گذشته ، برای 12 زن و دختر ازجمله یک دختر 16 ساله در نکا حکم اعدام یا سنگسار صادر شده و پاره یی از این احکام به مرحله اجرا در آمده است . همچنین باید از مرگ مشکوک 6 تن ازخبرنگاران و دانشجویان دختر نام برد که تاکنون پرونده هایآنان به جایی نرسیده.است.

نکته دیگر نهادینه شدن خشونت در ایران است . از آن جا که ذات مردسالاران حکومتی باخشونت بنا شده است ، خشونت خانگی علیه زنان ، هر روز ابعادگسترده تری به خود می گیرد . یکی از سازمان های دولتی ،مامور تهیه گزارش جامعی در باره خشونت علیه زنان شده است . پژوهشگران این سازمان توانسته اند پرونده قطوری در این زمینه تهیه کنند که شامل 32 جلد و هر جلد بیش ازدویست صفحه است . این گزارش که هنوز برای عموم منتشر نشده است ، ابعاد خشونت در خانواده ها را نشان می دهد .

به گفته یکی از کار شناسان ، خشونت خانگی ، بازتاب حس پرخاشگری در جامعه است و در سطح خانواده نیزاعمال میشود و منجر به آسیب یا رنج جسمی، روانی و جنسی می گردد .

یک پژوهشگرمی گوید : بر اساس تحقیقات انجام شده برروی 100 هزار پرونده درسال1380 و در28استان کشور ، « سال اول ازدواج و دوران تنگنای مالی ، از پر خشونت ترین دوران زندگی زنان به شمار می رود . وی می گوید : تحقبقات نشان می دهد که زنانیکه در معرض خشونت همسران خود قرار دارند ، پنج برابر بیشتر در برابر خودکشی و،شش برابر بیشتر در برابر ابتلائات روانی قرار دارند . به عقیده این پژوهشگر خشونت ، خشونت به بار می آورد و کودکانی که در خانواده شاهد کتک خوردن مادران و خواهران خود می باشند ، در بزرگ سالگی بیشتر مرتکب خشونت علیه همسران خود می شوند .

سفر به سونامی را تمام می کنم با این جمله از زنده یاد شاملو شاعر بزرگ ما که می گوید : انسان بودن دشواریِ وظیفه است . در سونامی ایران زن بودن وظیفه یی است به مراتب دشوار تر.
مارس 2006